حسادت و تملّق روا نیست، جز درجستجوی دانش . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دلهره - تاتار



 RSS 
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک

:: کل بازدیدها ::
11234

:: بازدید امروز ::
11

:: اوقات شرعی ::

:: درباره من ::

دلهره - تاتار
مجید کرمی
نسلی می رودونسلی دیگرمی آید،امازمین تاابدپایدارمی ماند. آفتاب طلوع میکندوغروب میکند،به مکان خود بازمیگردد وباز زاده میشود....آن چه بوده است ،همان است که خواهدبود،وآن چه شده است ،همان است که خواهدشد،وزیرآفتاب هیچ چیز تازه نیست .

:: لینک به وبلاگ ::

دلهره - تاتار

:: لینک دوستان من ::

:: مطالب قبلی ::

ایران زنده باد
پاییز 1385

:: موسیقی وبلاگ ::

:: اشتراک ::

 

:: جستجوی مطالب ::


دلهره 85/8/10 ساعت: 6:1 عصر
 

پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم
برگی حکم داشتم
و دیگر هر چه بود ضعیف بود و پایین
بازی شروع شد
حاکم او بود و من محکوم
همه برگهایم رفتند و سه برگ بیش نماند
برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم
بازی در دست من افتاد
عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید
و حکم آمد از جنس چشم سیاهش
زندگی
حکم پایین من بود و

باختم


نوشته شده توسط: مجید کرمی

نوشته های دیگران ( )